جدول جو
جدول جو

معنی بند و بار - جستجوی لغت در جدول جو

بند و بار
(بَ دُ)
حدود و قواعد و آداب زندگی. قیدهای اجتماعی و مانند آن. و آدم بی بند و بار کسی را گویند که در زندگی حدود و رسومی را مراعات نکند و به چیزی پابند نباشد. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده) : کارش بی بند و بار است. مرد بی بند و باری است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بود و باش
تصویر بود و باش
وجود، هستی، وجود داشتن
منزل، مسکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بند و بست
تصویر بند و بست
ساخت و پاخت، توطئه، ضبط و ربط، ترتیب، انتظام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی بند و بار
تصویر بی بند و بار
کسی که پابند به آداب و رسوم و مقررات اجتماعی نباشد، بی قید و بند، لاابالی
فرهنگ فارسی عمید
(بُ نُ)
از بیخ و بن.
- از بن و بار، از بیخ و بن. از اصل و بنیاد:
خبر نداردکاندر دلم اثر نکند
اگر جهان همه تیمار گردد از بن و بار.
عنصری.
عطار به کلبه در با عود همی گفت
کاصل تو چه چیز است و چه چیزی ز بن و بار.
فرخی.
میر گرت یک قدح شراب فروریخت
چون که تو از دین برون شدی ز بن و بار.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(بَ دُ بَ)
آنچه از آهن وجامه و جز آن را بهم بندند. (یادداشت بخط مؤلف).
- بند و بست بودن، بسته بودن. مقفل بودن. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(دُ)
جنس آرد، خمیر، نان: آردوبار فلان نانوائی، جنس نان آن
لغت نامه دهخدا
(خُ)
اصل و فرع. ریشه و ثمر.
- بیخ و بار کسی را کندن، نابود ساختن و نیز بکلی از بین بردن:
ستیز فلک بیخ و بارش بکند
سم اسب دشمن دیارش بکند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(بُ نُ بَ)
پی و دیوار:
بدان ره اندر چندان حصار و شهر بزرگ
خراب کرد و بکند اصل هر یک از بن و بر.
فرخی
لغت نامه دهخدا
قرار داد (باج و خراج)، ترتیب انتظام ضبط و ربط، استواری محکمی، تدبیر، توطئه ساخت و پاخت. یا بند و بست بودن، بسته بودن، مقفل بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند و بست
تصویر بند و بست
توطئه، ساخت و پاخت، دست به یکی کردن، ترتیب، انتظام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی بند و بار
تصویر بی بند و بار
((بَ دُ))
لاابالی، بی قید
فرهنگ فارسی معین